یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی سایر معانی: یک بار، یک دفعه، هرگاه، هرگز، اصلا، قبلا، پیشترها، یک روزی، یک مرحله، یک درجه، یک نسل، همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاری که شده است و قابل جبران نیست، کاری که از کار گذشته است، زیان و غیره که غصه خوردن درباره ی آن بی فایده است، عمل انجام شده