مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند سایر معانی: (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وقفه، ایست، فاصله، فرجه، مدت، فترت، خلال سایر معانی: (فضا یا فاصله ی میان دو چیز) فاصله، میان جا، دورنای، (فاصله ی زمانی میان دو چیز به ویژه دو چیز همانند) وقفه، میانگاه، میان زمان، مکث، (فا ...
وقفه، مکی، سکوت، توقف، درنگ، مکی کردن سایر معانی: مکث، مولش، درنگ کردن، تردید کردن، مکث کردن، بازایستادن، مولیدن، (با: on یا upon) توقف کردن، (در جایی) باقی ماندن، (موسیقی) طولانی کردن نت یا ...
وقت فنی [ورزش] 1. تعلیق کوتاهمدت بازی به تقاضای مربی و اجازه و اعلام داور 2. تعلیق کوتاهمدت بازی مطابق قواعد بازی هرگاه یکی از دو تیم به امتیاز معینی دست یابد؛ دستیابی تیم دوم به ...
واژههای مصوب فرهنگستان
زمان های کهن و از یاد رفته، عهد کهن