وابسته به اب شیرین، زیست کننده در اب شیرین سایر معانی: (بیشتر در مورد پرندگان و آبزیان) دریاچه زی، دریاچه ای (در برابر: کرانه ای)، limnic زیست کننده در اب شیرین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] ارتجاعی خطی - الاستیسیته خطی
[پلیمر] اپتیک خطی
گرانرَویکشسانی خطی [مهندسی بسپار] نوعی گرانرَویکشسانی که در آن بین تنش و کُرنش و مشتقِ زمانی کُرنش ارتباط خطی برقرار است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] ارتجاعی خطی - به طور خطی ارتجاعی
[عمران و معماری] جسم ارتجاعی خطی
[عمران و معماری] اجسام ارتجاعی خطی - مصالح ارتجاعی خطی
اطلس زبانی [زبانشناسی] گونهای کتاب مرجع حاوی اطلاعاتی درباره پراکندگی زبانهای جهان|||متـ . اطلس زبانها
اطلس زبانی [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] گونهای کتاب مرجع حاوی اطلاعاتی درباره پراکندگی زبانهای جهان|||متـ . اطلس زبانها ...
توانش زبانی [زبانشناسی] دانش زبانی گویشور یک زبان|||متـ . توانش دستوری grammatical competence||| توانش competence
[صنعت] متغیر کلامی - متغیرهایی نظیر کوچک، بزرگ، تقریبا زیاد و ... که در محاورات روزمره از آن استفاده می شود
زبانشناسی [زبانشناسی] مطالعۀ علمی زبان