هم مرد هم زن سایر معانی: دو جنسی، نرموک، نرماده، نرموکسان، نرموکی، نرموک دار (hermaphroditical هم می گویند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نرموک وار، خنثی، دوجوره
از راه تفسیر
کیمیایی، وابسته به هرمس مصری، سحر امیز سایر معانی: (قوطی حاوی خوراک - سفینه ی فضایی و غیره) کیپ، کاملا بی منفذ، هوابندی شده، تنگ بسته، (کاملا) سربسته (hermetical هم می گویند)، (معمولا h بزرگ ...
ظرف آببندیشده [علوم و فنّاوری غذا] ظرفی که برای جلوگیری از ورود ریزاندامگانها و حفظ وضعیت سترون، درزگیری غیرقابلنفوذ شده است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] واحد بلور با درز بندی بی منفذ یک واحد بلور (مجموعه ای از بلورها) که معمولاً به روش لحیم کاری در محفظه ی فلزی یا شیشه ای خود درز بندی می شود و در مقابل عوامل بیرونی به جز ار ...
[برق و الکترونیک] رله با درز بندی بی منفذ رله ای که توسط ذوب یا لحیم کاری به صورت دائمی در بدنه ی سرامیکی ،فلزی یا شیشه ای خود درز بندی شده است .
هلوان داستان، پهلوان، شخص بلند همت
[علوم دامی] هتروگامتی ؛ این اصطلاح اغلب در ارتباط با سلولهای جنسی استفاده می شود . مثلاً در پستانداران، حیوان نر دارای هردو کروموزوم x و y در سلولهای بدنشان می باشد . لذا اسپرمی که حیوان نر ...
[زمین شناسی] خاک ناهمگن، خاک نامتجانس
[زمین شناسی] ناجور آرایش تقارن بافتی که در آن تمامی اجزا بافت در برقراری تقارن شرکت ندارند مقایسه شود با: strut petrol [پلیمر] ناجور آرایش
[ریاضیات] مدل ذهنی