مانند، چنانکه، بطوریکه، بعنوان مثال، در نتیجه، چون، همچنانکه، هنگامیکه، نظر باینکه، چنانکه، چه سایر معانی: پیشوند: معادل ad- (قبل از s به کار می رود)، همان قدر، متساویا، مثل، همچون، در، با، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مثل اینکه سایر معانی: رجوع شود به: as if، if as : مثل اینکه [ریاضیات] با این که، گوئی
فاش کردن، خیانت کردن، تسلیم دشمن کردن، خیانت کردن به سایر معانی: به دشمن کمک کردن، عهدشکنی کردن، گیر دادن، نارو زدن، مایوس کردن، سرخورده کردن، گمراه و سپس ترک کردن، از راه به در کردن، (برخلا ...
دیوان سالاری، تاسیسات اداری، حکومت اداری، کاغذ پرانی، مجموع گماشتگان دولتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی، رعایت تشریفات اداری بحد افراط سایر معانی: (تداعی منفی) دیوان سالاری، کاغذبازی، مقررات خشک ...
همه چیز سایر معانی: مهم، مهند، و سایر چیزها
استعاره، (جمع) صنایع ادبی
لوازم، پرو لباس، جفت سازی، سوار کنی، مناسب، بجا، بموقع، بمورد سایر معانی: شایسته، شایان، سزاوار، درخور، فراخور، (دوزندگی) پرو لباس، به اندازه کردن (جامه)، اسباب، ابزار (اجزای یا بخش های هر چ ...
بنابر این، از این رو، از این جهت، پس از این، یعنی سایر معانی: از این جا، از حالا به بعد، از اکنون، - دیگر، از این جهان، بدین دلیل، لذا، در نتیجه، بعد از آن، از آن پس، (قدیمی) از این سرچشمه، ...
(لاتین) بدین معنی که، یعنی، به عبارت دیگر، یعنی ]اگاهی - مختصر این عبارت، i است [
زیادتر، بعلاوه، بیشتر، بیش سایر معانی: (صفت تفضیلی much و many) بیشتر، فزون تر، اضافی، افزوده، دیگر، بازهم، مقدار بیشتر، میزان بیشتر، (با فعل جمع) تعداد بیشتر، (پیش از صفت و قید سه هجایی یا ...
تکه و پاره، چیزهای متفرقه، چیز باقی مانده سایر معانی: خرده ریز، چیزهای جور واجور، خرت و پرت
انجام دادن، بازی کردن، نمایش دادن، اجرا کردن، کردن، بجا آوردن، ایفا کردن سایر معانی: (نقشی را) بازی کردن، (موسیقی) زدن، نواختن، گزاریدن، تمام کردن، به پایان رساندن، عمل کردن، کارکردن، بر گزا ...