[نساجی] بوبین گوریده شده - بوبین با نخ بهم گره خورده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] مستطیل مرکزی
[کامپیوتر] چهار گوش یا مربع کارکتری .
گیر انداختن، پیچیده کردن، اشفته کردن، گرفتار کردن سایر معانی: (در شاخ و برگ یا تور یا ریشه های زیرآبی و غیره) گیرانداختن، (ریسمان و گیسو) گوراندن، آشفتن، درهم پیچاندن، (اشکال و دردسر و غیره) ...
[ریاضیات] مستطیل زرین
هفت گوش، هفت گوشه، هفت ضلعی
[زمین شناسی] مستطیل یا کادر نوشته - ارتفاع این مستطیل برابر است با ارتفاع متن نوشته شده، طول کادر نوشته برابر است با حاصل جمع طول کلیه کاراکترها و فضاهای خالی
[ریاضیات] مستطیل دو در دو
عشق سایر معانی: رابطه ی عشقی (به ویژه سری و نامشروع)، محبت
واکنش شدید، پس زنی، عکس العمل سیاسی، پس زدن سایر معانی: جهش به عقب، پس زنش، پس ضربه [برق و الکترونیک] پس افت اختلاف بین مقادیر به دست آمده برای یک پارامتر هنگامی که عقربه ی کنترل در دو جهت م ...
زمان گذشته و اسم مفعول فعل: catch، گرفت، بچنگ اورد، گرفتارکرد، گیراورد، دریافت
بغرنج سایر معانی: سر در نیاوردنی، آنچه که فهم یا تنظیم یا حل آن مشکل باشد، هم پیچیده، تودرتو، گره ناک، پیچیده ,بغرنج