مصادره کردن، سلب مالکیت کردن از، از تملک در اوردن سایر معانی: (گرفتن ملک و غیره از صاحب آن برای منظورهای عام المنفعه مثلا کشیدن جاده) سلب مالکیت کردن (به واسطه ی افتادن در طرح)، به زور ستاند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موثر، قوی، موکد سایر معانی: نیرومند، پرزور، زورمند، (مجازی) موثر، هنایش گر، کاری، باورانگیز
جانشین شدن، به میرای بردن، واری شدن، از دیگری گرفتن، مالک شدن سایر معانی: ارث بردن، وارث بودن، مرده ریگ بردن، مردری بردن، مانداک بردن، مانداکیدن، (خصوصیات فردی و نژادی و غیره) ارث بردن، رفتن ...
اسب اموخته، اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن سایر معانی: سامان گری کردن، مهارکردن، (حرکت چیزی را) کنترل کردن، واپاد کردن، (نادر) با دقت به کار بردن یا اس ...
عوض کردن، تعویض کردن، جابجا کردن، جایگزین کردن، چیزی را تعویض کردن سایر معانی: در جای پیشین قرار دادن، پس گذاشتن، سرجای خود گذاشتن، جای چیزی را گرفتن، جایگزین شدن، جانشین شدن یا کردن، بازگرد ...
رهبری، گوساله پرواری، بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن سایر معانی: (اتومبیل یا کشتی و غیره) راندن، (مجازی) هدایت کردن، رهبری کردن، پیشوایی کردن، کشاندن، رساندن، هدایت شدن، ...
تصاحب [اقتصاد] در اختیار گرفتن اداره یک شرکت با خرید بیش از 50 درصد از سهام آن
واژههای مصوب فرهنگستان