حاکی، نشانه بیماری، مطابق نشانه بیماری، حاکی از علائم مرض سایر معانی: وابسته به نشانه های بیماری، هم افتی، نشانه، علامت، نماینده، حاکی از علائم مر، طب نشانه بیماریsymptomatic(al)مطابق بانشا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدون علامت، بدون نشانهء مرض سایر معانی: (پزشکی) بیماری فاقد نشانه ی پیش آگاه ساز، بیماری بی نشانه، طب بدون علامت، بدون نشانه ء مر
جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
علامت بد مرض، تشخیصی، وابسته به تشخیص ناخوشی، برشناختی سایر معانی: وابسته به تشخیص بیماری، بازشناختی، نیمادی، واشناختی، روشناختی، ویژگی، مشخصه، خصوصیت، (معمولا جمع) علم تشخیص بیماری، بیماری ...
نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر سایر معانی: اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور م ...
وابسته به نماینده
رمزی، کنایهای، حاکی، دال بر، علامت دار، نشان دار، نمادین، نمادی سایر معانی: سمبولیک، اختصاری، کنایه ایsymbolic(al)رمزی، دال، نشان دهنده، رابطه نحوی [برق و الکترونیک] نمادی، نمادین [نساجی] سم ...