متقارن [شیمی] ویژگی آنچه دارای تقارن است
واژههای مصوب فرهنگستان
[نفت] تاقدیس متقارن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] طاق متقارن
[زمین شناسی] سانسور کردن متقارن [آمار] سانسور کردن متقارن
[ریاضیات] تفاضل متقارن
[ریاضیات] اشکال متقارن
[زمین شناسی] چین متقارن [معدن] چین متقارن (زمین شناسی ساختمانی)
[عمران و معماری] بارگذاری متقارن
[زمین شناسی] آزمون متقارن [ریاضیات] آزمون متقارن [آمار] آزمون متقارن
[برق و الکترونیک] تراگردان متقارن تراگردانی که امکان تبادل بین همه زوجهای معین پایه را بدون تاثیر روی ارسال فراهم می کند زیرا امپدانس تصور ورودی و خروجی آن برابر است.
[برق و الکترونیک] ترانزیستور متقارن ترانزیستور پیوندی که الکترونهای امیتر وکلکتور آن یکی هستند بنابر این می توان آنها را جابه جا کرد.
[نفت] تاقدیس نامتقارن