در مسابقه ی شنا شرکت کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باله شنا سایر معانی: رجوع شود به: flipper
قابل شناوری، شناکردنی
گیج سایر معانی: شنا، شناگری، شناور، وابسته به شنا، آغشته، مملو، پر، لبریز، گیجی، دوران سر، اب بازی، اشکبار
استخر، استخر شنا سایر معانی: استخر شنا [عمران و معماری] استخر شنا
پرازاب، غرق اب
لباس شنا سایر معانی: لباس شنا [نساجی] لباس شنا
[زمین شناسی] شنای مسافت
شناور، قادر به شنا بعلت عدم اتصال بچیزی
[زمین شناسی] شنای کرال سینه کلمه کرال از فعل انگلیسی to crawlمشتق شده که به معنی خزیدن است . زیرا انسان به وسیله ی اینشنا در آب می خزد و پیش می رود.
(ضرب المثل) حیات یا ممات (به عهده ی خودشان است)، تباهی یا بقا
شناهنگ [ورزش] رشتهای از ورزشهای آبی که در آن شناگر یا شناگران همراه با موسیقی به انجام حرکات موزون در آب میپردازند
واژههای مصوب فرهنگستان