بزودی، سبک، بسرعت، سریعا سایر معانی: تند [فوتبال] به سرعت [مهندسی گاز] بسرعت، تند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرعت، تندی سایر معانی: سرعت، تندی [برق و الکترونیک] سرعت
بوریا، فشار، یک پر کاه، ازدحام مردم، نی بوریا، انواع گیاهان خانواده سمار، حرکت شدید، تعجیل، حمله، جویبار، یورش، جوی، خیز، خیز زدن، هجوم بردن، برسر چیزی پریدن سایر معانی: شتافتن، شتابیدن، (با ...
باشتاب سایر معانی: بطور خلاصه، مختصرا