نوار، راه باریک، اثر ماشین چمن زنی، ردیف باریک سایر معانی: زمین باریک، (زمین) قطعه، قواره، نواره (swathe هم می گویند)، (بخشی از زمین زیرکشت که بایک حرکت یا چرخش داس یا چمن زن درو می شود) بار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پارچه قنداقی
اسکاتلند ابجو تازه انگلیسی، مشروب الکلی
باریکۀ تصویربرداری [مهندسی نقشهبرداری] منطقه یا ناحیهای که در یک بازۀ زمانی با یک فرستنده پرتودهی یا با آشکارسازی که بر هواپیما یا ماهواره نصب شده است مشاهده میشود |||متـ . ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[یوگا] الهه دانش در دانش ودائی
خشت، خفاش، چوب، چوگان، چماق، شبکور، شب پره، عصا، گل اماده برای کوزهگری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، چوگاندار، نیمهیاپارهاجر، ضربت، بال بال زدن، چشمک زدن، مژگان راتکان دادن، چوگان زدن سایر معانی: ...
انجمن، چماق، باشگاه، کانون، گرز، باتون، مجمع، خال گشنیز، خاج، عمود، چماق زدن، تشکیل باشگاه یا انجمن دادن سایر معانی: چوگان، چنبه، کوتنگ، کدنگ، باهو، بازه، مردنگ، توپوز، چوبدستی، کوتک، با چوب ...
با پارچه مزین کردن، فروهشتن، با پارچه پوشانیدن سایر معانی: با پارچه پوشاندن، پرده نصب کردن به، آویختن، مزین کردن با، (جامه یا پارچه) چین دار شدن، (معمولا جمع) پرده، پارچه ی شل و لخت، آویزه، ...
در اغوش گرفتن، در لفافه پیچیدن، پیچیدن، در بر گرفتن، با لفافه پوشاندن سایر معانی: (در چند لایه) پیچیدن، دور (چیزی را) گرفتن، احاطه کردن، در آغوش گرفتن
تختخواب، علف خشک، یونجه خشک، گیاه خشک کرده، حشک کردن، خوراک دادن سایر معانی: (خودمانی) بستر (به ویژه برای جماع)، (امریکا- خودمانی) مقدار کم (به ویژه پول)، چندرغاز، پشیز، علوفه ی خشک (برای خو ...
ضربت، ضرب، ضربه، اصابت، برخورد، اعتصاب، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن، زدن، ضرب زدن، ضربت زدن، ضربه زدن، خوردن، خطور کردن، اعتصاب کردن، خوردن به سایر معانی: کوفتن، کوبیدن، وارد آوردن، زدن و ...
ضربت سخت، جرعه طولانی، حرکت جاروبی، ضربه تند وشدید زدن، کش رفتن سایر معانی: (عامیانه) ضربه (به دنبال حرکت قوسی دست)، (عامیانه) ضربه زدن (به دنبال حرکت قوسی دست)، (خودمانی) دزدیدن، بلند کردن، ...