ادای کسی را در اوردن سایر معانی: (امریکا)، با شمشیر بته ها را زدن و راه خود را باز کردن، در بوته زار رهنوردی کردن، با کشیدن بوته های کناره ی نهر قایق را به جلو راندن، مبارزه کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تابش یا روشنی خیره کننده، خیره کردن سایر معانی: (با نور یا درخشش یا زرق و برق) خیره کردن یا شدن، شکوه، جلال، زرق و برق، درخشش، جلوه گری، مات و مبهوت کردن، سرگشته کردن، شگفت زده کردن، غرق در ...
خوشحال، خوش، محظوظ سایر معانی: بسیار خوشحال، دلشاد، مشعوف، شادمان، شادکام
هشدار، درس عبرت، (هر چیز) آموزنده، چشم و گوش باز کن، آگاهساز، چشم بازکن، چیزشگفت اور، ترس اور
فرود فریبنده [موسیقی] فرودی که اغلب از پیوند آکورد درجۀ پنجم با هر آکورد دیگری غیر از آکورد بنمایه، غالبا آکورد درجۀ ششم، حاصل میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
یورش، تاخت، تاخت و تاز، حمله ناگهانی، ورود ناگهانی پلیس، یورش اوردن، هجوم اوردن سایر معانی: (ناگهانی) حمله، ناگه تک، تک ناگهانی، دستبرد، شبیخون، (پلیس و غیره) ریختن (به محل خاص)، غافلگیری، ی ...
گیجی، حیرت زده کردن، بی حس کردن، گیج کردن، سراسیمه کردن سایر معانی: (مثلابا ضربه) بیهوش کردن، از هوش بردن، مدهوش کردن، از حال بردن، هاج و واج کردن، بهت زده کردن، مبهوت کردن، (صدای بلند یا ان ...
بی خبر، ناگهان، ناخود اگاه، بی اطلاع، ناخود اگاهانه سایر معانی: غیر عمدی، ناخودآگاهانه، بی توجه، غافل، ناآگاه، ناگهانی، غفلتا، ناگاه، یواشکی، سراسیمه
فرودی که اغلب از پیوند آکورد درجۀ پنجم با هر آکورد دیگری غیر از آکورد بنمایه، غالبا آکورد درجۀ ششم، حاصل میشود [موسیقی]