افراط، زیادی، فراوانی بیش از حد سایر معانی: زیادتی، زیاد بود، سرشاری، فراوانی، وفور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملایمت، نرمی سایر معانی: وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت
افراط، ازدیاد، ازدیاد خون در یک نقطه سایر معانی: فزونی، زیاد بود، (بیش از حد یا نیاز) فراوانی، کثرت، زیادتی
فراوانی، وفور، وفور نعمت سایر معانی: وفور، وفور، وفور نعمت، فراوانی