مختصر، کوتاه، موجز، لب گو، فشرده ومختصر سایر معانی: (در مورد سخن یا نوشته ای که در عین وضوح مختصر هم هست) فشرده [برق و الکترونیک] فشرده، مختصر و موجز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مختصر، کوتاه و مختصر، اجمالی سایر معانی: کوتاه و بی ادبانه، رک، (در اصل) کوتاه، کوتاه شده
کوتاه ونیشدار، نکته دار، هجوامیز
مختصر، کوتاه، موجز، کم حرف، مختصر گو سایر معانی: موجز (و کمی مبهم)
کوچک، ناخن شست، هر چیزی که ب اندازه ناخن باشد سایر معانی: به اندازه ی ناخن شست، مختصر، کوتهوار [کامپیوتر] ناخن شستی، کوچک تصویری کوچک از فایل گرافیکی که به منظور کمک در شناسایی آن نمایش داده ...