موفقیت، پیروزی، ترقی، نتیجه، کامیابی، توفیق، کامروایی سایر معانی: کامکاری، آدم یا چیز کامیاب، کامرانی، نتیجه ی مطلوب، دستیابی به ثروت یا شهرت، رستگاری [ریاضیات] پیروزی، کامیابی، موفقیت، برد، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موفقیت موجب موفقیت (بعدی) است
نظریه توفیق [فلسفه] ← توفیقانگاری احکام اخلاقی
واژههای مصوب فرهنگستان
[حقوق] برنده مناقصه یا مزایده
[حسابداری] کوششهای موفق
[حقوق] محکوم له، طرف موفق یا برنده، داد برده
با موفقیت، باکامیابی، با اخذ نتیجه خوب، بخوبی
مسیر توالی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] روند تکوین اجتماع گیاهی در یک نظام آشفتۀ مشخص
وراثتی، پی درپی
اجتماع توالیزا [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] اجتماعی گیاهی که شرایط لازم را برای مرحلۀ بعدی توالی فراهم میکند
[عمران و معماری] روش تقریبی متوالی [ریاضیات] روش تقریب های متوالی
[ریاضیات] تقریب خطی متوالی