بیهوشی، بی حسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی سایر معانی: بیهوشی، بیحسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیج سازی، مشکل وپیچیده سازی سایر معانی: گیج سازی، مشکل وپیچیده سازی
حیرت، سرگشتگی، بغرنجی سایر معانی: حیرت، سرگشتگی، بغرنجی
ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری، سرافکندگی، ننگین کردن، خوار کردن، شرمنده کردن، خجالت دادن سایر معانی: روسیاهی، بی آبرویی، شرمندگی، مایه ی تاسف، تاسف آور، دریغ (بودن)، افسوس ...
تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی، توده، توده کردن، تکان دادن، ترساندن، تکان سخت خوردن، دچار هراس سخت شدن، هول و هراس پیدا کردن سایر معانی: تکانه، ...
مزخرف، سفاهت، بیهوشی، بی علاقگی، خیره سری، خریت، حماقت، سبک سری، کند ذهنی سایر معانی: ابلهی، کودنی، کم هوشی، stupidness خریت