دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، طول دادن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن، ممتد کردن سایر معانی: (زمان یا درازا) طولانی کردن، به درازا کشاندن، لفت دادن، تمدید کردن، درازاندن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خم شدن، تکیه کردن، لمیدن، برپشت خم شدن یا خوابیدن سایر معانی: (روی چیزی ) تکیه دادن، لم دادن، برآسودن، یله دادن، دراز کشیدن، (صندلی و غیره) خواباندن، (پشتی را) عقب یا جلو کشیدن، سرازیر کردن ...
1- (شمع و غیره را) خاموش کردن، خفه کردن 2- (ناگهان) به پایان رساندن، نابود کردن