محترق، منفجر شونده سایر معانی: متمایل به منفجر شدن، ماده ی منفجره (مانند باروت)، مواد انفجاری، مواد منفجره، انفجاری، پکشی، ترکیدنی، فرازدی، منفجره، ترکشی، (آواشناسی) رجوع شود به: plosive [عم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه سایر معانی: دد منش، درنده خو، هار، شدید، لگام گسیخته، نا مهار، بی امان، بسیار مشتاق، دو آتشه، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، اکبیری، ک ...
تیره سایر معانی: گرفته، تاریک، غم افزا، گل آلود، ناشفاف، لوشناک، پردود، دودگرفته، مه گرفته، مبهم، ناآشکار
مواج سایر معانی: طغیان کننده، سخت، شدید، خشمناک، ژیان، غرنده
ابر تندری، تندر ابر، آذرخش ابر، ابر صاعقه دار [آب و خاک] ابر تندری
رطوبت، تری، اشکبار، خیس، مرطوب، تر، بارانی، خیس خوردن، مرطوب کردن، خیس کردن، خیساندن، تر کردن، نمناک کردن سایر معانی: مه آلود، ابر گرفته، نم دار، هنوز خشک نشده، به کمک آب، با آب، همراه با آب ...
چرند، چرند، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خور، باد خیز سایر معانی: توفانی، در معرض باد، بادگیر، باد مانند، نفاخ، بادآور، گازآور، تهی، خالی، پوچ، بی پایه، بی اساس، یاوه، پرحرف، وراج ...