خشکی، ضیق سایر معانی: خست، تنگ چشمی، لئامت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از، طمع، حرص، خست، زیادهجویی سایر معانی: آز، آزمندی، طمعکاری، عشق به دارایی
نزدیکی، دقت، خشک دستی، خست [نساجی] ترکم
علم اقتصاد، اقتصاد، صرفه جویی سایر معانی: وضع اقتصادی، مانبد، میانکاری، ساختار تولیدی و مالی، طرز کار و سازمان، عملکرد، کارکرد، کم گساری (مصرف عاقلانه و بدون ضایعات و غیره)، ارزان، مقرون به ...
پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی سایر معانی: فرومایگی، گدا منشی
صرفه جویی، خانه داری، عقل معاش سایر معانی: ناولخرجی، امساک، (در اصل) رونق، کامیابی، رشد، شکوفایی، برومندی، (گیاه شناسی) شاسترسون، عود قرمز (جنس armeria تیره ی thrift institution) ( plumbagin ...