تشکیلات دهنده، فروگشا سایر معانی: (شیمی) کالیزور، فروکاو، کنش یار، فروکافنده، عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت، سازمان دهنده [علوم دامی] یک ماده ای که یک واکنش را کاتالیز می کند(ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طلسم، بت، صنم سایر معانی: (مجازی - هر چیزی که بیش از حد معمول مورد علاقه یا پیروی باشد) وسواس، خوره ی چیزی بودن، بت واره ساختن (از چیزی)، جادو (اشیایی که به ویژه در نظر قبایل بدوی دارای قدرت ...
انگیزه، عزم، نیروی جنبش سایر معانی: انگیزان، مشوق، تکان، نیروی حرکتی، گشتاور، جنبش زا، تکانگر [زمین شناسی] افشانه آب
خمیرمایه، ماده ای که خمیر را ور می آورد، ورآور (leavening agent هم می گویند) [صنایع غذایی] ور آمدن : بالا آمدن خمیر بر اثر تخمیر. میکرو ارگانیسم عامل ساکارومایسس سرویزیه است.
(امریکا - خودمانی) قرص نیرو بخش، قوتی، داروی انگیزان، قرص محرک
دارو، دارویی، وابسته به داروسازی سایر معانی: دارویی (pharmaceutic هم می گویند)، وابسته به داروسازی و داروسازان، دوا [آمار] داروسازی
خیسانده، جرعه، دارو یا زهر ابکی، شربت عشق سایر معانی: معجون، آشامه، آب دارو، آب زهر، شربت عشق دادن به
خوشنامی، سیخ، مهمیز، سیخ-ک، مهمیز زدن سایر معانی: انگیزه، محرک، انگیزاندن، برانگیختن، تحریک کردن، مهمیز دار (یا مهمیزک دار) کردن، شتاباندن، شتابیدن، شتافتن، عجله کردن، تاختن، سیخونک، سکه، هر ...
تحریک، انگیزش، برانگیختن سایر معانی: تحریک، برانگیختن، انگیزش [برق و الکترونیک] انگیزش [صنایع غذایی] تحریک، برانگیختن، انگیزش [مهندسی گاز] تحریک، برانگیختن