سنجاق کراوات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسبنده، خارچسبنده، ادم سمج و مزاحم سایر معانی: رجوع شود به: but marigold، چسبنده مثل کنه
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج سایر معانی: چسبان، دوسنده، چسب دار، چسب مالیده، گیر کرده، گیردار، گریپاژ شده، گرم و مرطوب، شرجی، بغرنج، مشکل، غامض، ناتو، خطیر، (عامیانه) بیش ا ...
سر چسبنده [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] سر ناهمتراز حاصل از برش زیمایهای قطعهای از دِنای دورشتهای که با سر مکمل خود از قطعهای دیگر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
دِنای سرچسب [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] دِنایی که سر چسبنده دارد
[برق و الکترونیک] ولتاژپادگیر، ولتاژضد گیر ولتاژکوچکی که در یک سیستم کنترل دو سرعتی به سیم پیچ روتورز ترانسفور مر کنترل سنکرو اعمال می شود تا از بروز رفتار غیر عادی جلو گیری کند .
(امریکا - با حرف b و s بزرگ هم می نویسند) روش مذاکره و عمل که پشتوانه ی آن سیاست چماق بزرگ قدرت نظامی و اقتصادی باشد
اعلان چسبان، اگهى چسبان
ترکه ی درخت سیبچه، ترکه ی گیل، چوبدستی (از چوب این درخت)، آدم کژخوی
(هواپیمایی و فضاپیمایی) وابسته به فرود بدون استفاده از موتور، فرود آزاد
رجوع شود به: hercules'-club
میلۀ سوختنما [علوم نظامی] میلهای مدرج در زیر منبع سوخت هواگرد برای تعیین سریع میزان سوخت