(در رستوران - برای گرم نگاهداشتن خوراک در پیشخوان یا ویترین و غیره) میز بخار، میز سرپوش دار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[مهندسی گاز] مقداربخارجزئی که درلوله های باریک جریان دارد
[عمران و معماری] دریچه بخار
واگن بخار [حملونقل ریلی] واگنی برای تأمین بخار مورد نیاز سامانههای گرمایشی قطار
واژههای مصوب فرهنگستان
افشانک بخار [علوم و فنّاوری غذا - قهوهپژوهی] قسمت انتهایی سوراخدار لوله بخار که بخار را با فشار بیرون میراند
ماشین بخار، کشتی بخار، دیگ بخارپز سایر معانی: هر چیزی که با بخار کار کند، - بخار، - بخاری، (دیگ) بخارپز [حسابداری] کشتی [مهندسی گاز] دیگ بخارپز [نساجی] دیگ بخار - استیمر ( دستگاه تثبیت رنگ پ ...
پتوی عرشه ی کشتی (که مسافران هنگام نشستن در عرشه آن را روی خود می اندازند)
نهرکوچک، جویبار
جادهصاف کن دارای نیروی بخار، خرد کردن، باجاده صاف کن جاده را صاف کردن سایر معانی: (تداعی منفی) نیروی سرکوبگر، نیروی خرد کننده، سرکوب کردن، از سر راه برداشتن، منکوب کردن، به زور انجام دادن (s ...
تحریک شده، پر بخار، دارای بخار مه الود، شبیه بخار سایر معانی: گرم و مرطوب، وابسته به یا پر از بخار، بخاری، بخار دار، بخار زا، بخار دهنده، بخار آور، پرحرارت [مهندسی گاز] پربخار، پرحرارت ...
[مهندسی گاز] تلمبه بخار سطلی
[نفت] تملبه ی بخاری مرکب