بطور پیوسته ویک نواخت، باسعی وکوشش، بامداومت، از روی ثبات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در مقابل، در عوض، از سوی دیگر، کم کم، به درجات
چنانکه باهم جور,نامنتاقصشد,بطورموافق
بطورهمواریاصاف، بطورتساوی، بطور یک نواخت، ازروی بیطرفی [ریاضیات] به طور مساوی
محکم سایر معانی: بطور محکم، ازروی ثبات یاوفاداری، ازروی متانت
ازروی کوشش، با سعی و کوشش
بدقت سایر معانی: سرگرمانه، جدا، با سعی و کوشش، مشتاقانه، با تصمیم
شدیدا، جدا، قویا سایر معانی: شدیدا، قویا، جدا
تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن سایر معانی: متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن
راست، بدرستی، صادقانه، براستی، بطور قانونی، باشرافت، بخوبی، با حقیقت سایر معانی: واقعا، به راستی، حقیقتا، (معمولا به صورت ندای حاکی از شگفتی یا تایید و غیره) راستی !، عجب !، (در پایان نامه ه ...