کره اسب، گوزن، حیوان نر، جاسوسی کردن، کوتاه کردن، پاییدن سایر معانی: مردانه، ویژه ی مردان، گوزن نر، حیوان نر (به ویژه اخته شده)، (امریکا) مردی که بدون زن به مهمانی می رود، مرد تک، تک مرد، مه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرحله به مرحله، گامه به گامه، گام به گام
[برق و الکترونیک] تشخیص طبقه به طبقه فرایند مجزا کردن مدار دارای اشکال با اندازه گیری ولتاژهای نقاط آزمایش یاشکل موجهای نمونه در این نقاط به طور طبقه به طبقه باشروع کردن از طبقه ورودی . تغذی ...
[سینما] مدیر صحنه
مدیر نمایش
[عمران و معماری] رابطه دبی-اشل [زمین شناسی] منحنی سنجه آب [آب و خاک] منحنی سنجه آب - منحنی بده-اشل،سنجه دبی-اشل
[عمران و معماری] روش ایستابی-افتادگی-شدت جریان [زمین شناسی] روش ایستابی
صحنه هراسی (ترس از ظاهر شدن بر صحنه)، وحشت حاصله در اثر ظهور در صحنه نمایش
چپِ صحنه [هنرهای نمایشی] قسمتی از صحنه که در طرف چپ بازیگر قرار دارد و از دید تماشاگر طرف راست صحنه محسوب میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
(تئاتر) طرف راست یا چپ صحنه
صحنه آرایی کردن، (از پشت صحنه) صحنه را سرپرستی کردن، اداره کردن، کارگردانی کردن
صحنه آرا، مدیر صحنه، مدیر نمایش، کارگردان نمایش مدیرنمایش [سینما] مدیر صحنه