[نساجی] ماشین آبگیری فشاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] اصل فشار
[معدن] سنگ لهیده (مکانیک سنگ)
اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی سایر معانی: چلاندگی، همفشردگی [عمران و معماری] فشار - تراکم - فشردگی - بهمفشردگی - فشار بر هم [کامپیوتر] فشرد ...
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا سایر معانی: چلانش، (مجازی) فشار (زندگی و غیره)، گرفتاری، تنگنا، فزونی، تراکم، هم فشردگی، ازدیاد، تحت فشار قرار دادن، در تنگنا گذا ...