ترشح، اب پاش، افشانه، افشان، شاخه کوچک، افشانک، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سم پاش، گردپاش، سنجاق یا گل سینه کوچک، ریزش، ترکه، پاشیدن، افشاندن، زدن، سمپاشی کردن سایر معانی: پوشاب (ذرات ریز آ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتاق رنگ [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] فضایی بسته یا نیمبسته برای پوشرنگزنی افشانهای قطعات|||متـ . اتاق افشانش ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] محفظه ی پخش، محفظه ی پاشش، اتاق پاشیدن
[عمران و معماری] هواگیر دوشی
خشککن افشانهای [علوم و فنّاوری غذا] خشککنی که در آن مواد غذایی مایع با غلظت زیاد بهصورت قطرات بسیار ریزی به داخل محفظۀ بزرگی که دارای جریان هوای داغ است پاشیده و خشک ...
[زمین شناسی] نقش قطرات باران
[نساجی] چاپ اسپری - چاپی که در آن ماغذ از پیش طراحی شده را روی پارچه قرار داده و با پاشیدن رنگ روی آن طرح مورد نظر را روی پارچه چاپ می کنند
[شیمی] واکنشگر افشانه ای
[پلیمر] لایه گذاری یا لایه چینی پاششی، فرآیندی که الیاف شیشه پیش شتاب شده و فعال کننده را در یک زمان در قالب می باشند. نیم تاب بصورت تکه تکه از دستگاه تکه کننده به سمت مسیر پاشش رزین پرتاب م ...
محلولپاش [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] ابزاری برای پاشیدن سمّ مایع یا مایعات دیگر به شکل قطرات ریز
[شیمی] افشانه تفنگی گردپاش
افشانۀ فشاری [خوردگی] دستگاهی برای پوششدهی که در آن مادۀ پوششی با فشار زیاد به سر تفنگ رانده میشود و براثر کاهش فشار بهصورت قطرات ریزی از تفنگ خارج میشود ...