خود بخود، بی اختیار، خود انگیز سایر معانی: خودانگیخته، خودجوش، خودآیند، بلامقدمه، فی البدیهه، فوری، بی چون و چرا، آنی، بی شائبه [شیمی] خود به خود [سینما] خودانگیخته [ریاضیات] فوری، خودبخود، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آتش گیری خود به خود، افروزش خودانگیز [مهندسی گاز] اشتعال خودبخود، احتراق خودبخود [معدن] خودسوزی (معادن زیرزمینی) [نفت] احتراق خودبه خود
نازیست زایی، (امروزه مردود) به وجود آمدن جاندار از هیچ، خودزایی، خلق الساعه، پیدایش خودبخود، بطیب خاطر، بی اختیار [زمین شناسی] نسل خودانگیز - مفهوم ابتدایی، که اینطور تصور می شد در آن ماده ز ...
[شیمی] افروزش خود به خود
لیپوکافت خودبهخودی [علوم و فنّاوری غذا] نوعی لیپوکافت چربی در شیر خام که بهطور تصادفی و بهعلت سست بودن دیوارۀ گویچههای چربی و کمبود پروتئین روی میدهد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
رویینش خودبهخودی [خوردگی] ایجاد وضعیتی برای فلز بهگونهایکه در پتانسیل رویین اولیه سرعت احیای کاتدی با سرعت انحلال آندی فلز برابر یا از آن بیشتر شود ...
خودبخود سایر معانی: بطیب خاطر
مشتری، تصادفی، اتفاقی، عارضی، غیر جدی سایر معانی: بختوار، الله بختی، بختی، پیش بینی نشده، همین طوری، گاه به گاه، نامرتب، نامداوم، موقتی، بی ثبات، سطحی، ناژرف، کم، بی دقت، شلخته، شورتی، سر به ...
پر حرف، وراج سایر معانی: علاقمند به گپ زنی، پر چانه، (سخن یا نوشتار) خودمانی، غیر رسمی و دوستانه، خوش صحبت
ساختگی، وانمود شده، تصنعی، مصنوعی، تمهید شد، تمهید شد a contrived smile لبخند مصنوعی
سرخود، سخاوتمندانه، بطور ازاد یا رایگان سایر معانی: بطور ازاد یا رایگان
تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف سایر معانی: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا