پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به وی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پراکنده شدن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن سایر معانی: پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن ...
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج ...