کشیدن، دراز کردن، طولانی کردن، دراز شدن سایر معانی: دراز کردن یا شدن، (پیراهن و شلوار و غیره) بلند کردن، بر زمان افزودن، تطویل [ریاضیات] دراز کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، طول دادن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن، ممتد کردن سایر معانی: (زمان یا درازا) طولانی کردن، به درازا کشاندن، لفت دادن، تمدید کردن، درازاندن ...
ایجاد بنگاهی جدید حاصل از تفکیک و تغییر ساختاری و بازآرایی بنگاه مادر (parent company) و داراییها و تجهیزات آن [اقتصاد]
واژههای مصوب فرهنگستان