از حفظ خواندن یا گفتن، برشمردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخنگو، گوینده، اعلان کننده سایر معانی: رنجه داشتن، رنج دادن، اذیت کردن، آزار دادن، (رادیو و تلویزیون) گوینده، اعلام کننده، آگهساز [سینما] اعلام کننده / برنامه گو
وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل سایر معانی: وکیل دادگستری، وکیل دعاوی، رایزن، مدعی [حقوق] وکیل
اعلامیه، اظهار، اعلان، اعلام، اظهارنامه، بیان، عرضه داشت سایر معانی: بیانیه، اظهاریه، ابراز، بازنمود، آشکاره، اظهارنامه (گمرکی یا مالیاتی)، مطلب اعلام شده، (بازی ورق) دست خود را اعلام کردن، ...
عملیات جنگی، رانش ازمایشی، تمرین جنگی، رانش تمرینی سایر معانی: (امریکا - ارتش - خودمانی) تمرین تیراندازی (بدون فشنگ واقعی)، مشق پای قبضه، تمرین بدون مهمات، عملیات جنگی بدون مهمات، تمرین جنگی ...
با صدای بلند نطق کردن سایر معانی: اینچنین سخنرانی کردن، (سخنرانی دراز و پرجوش و خروش یا پر انتقاد) نطق طعن و لعن آمیز، نطق آتشین، رجز خوانی، نصیحت
نطق، خطابه، خطابت، کنفرانس، سخنرانی، درس، خطابه گفتن، نطق کردن، سخنرانی کردن سایر معانی: (در کلاس یا جلسه ی خطابه) سخنرانی علمی، گفتاره، سخنرانی علمی کردن، خطابه ایراد کردن، متن گفتاره، متن ...
اعلان کردن، جار زدن، قبلا اعلام کردن، علنا اظهار داشتن سایر معانی: اعلام کردن، (ماهیت) نشان دادن، گواه بودن، (نادر) با صدور اعلامیه تبعید یا ممنوع کردن
ادعا کردن، اظهار کردن، تدریس کردن، ابراز ایمان کردن سایر معانی: اقرار کردن، اذعان کردن، ابراز کردن، خستو شدن، آشکار گویی کردن، فاش گفتن، (مذهب یا عقیده ی خود را) اعلام کردن، اشهد گفتن، (به ع ...
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل سایر معانی: شایعه، ماجرا، قضیه، ماوقع، رویداد، شوخی، جوک (joke)، لطیفه، رجوع شود به: short story، طرح داستان، رشته ی داستان، (عامیانه ...
پرگویی، فعل سازی، دراز گویی، بیان شفاهی سایر معانی: پرگویی، دراز گویی، بیان شفاهی، فعل سازی