مشت، تنی چند سایر معانی: (به اندازه ی یک دست پر) یک مشت، مشت واره، شمار کم، تعداد کمی (از مردم یا چیزها)، معدودی، (عامیانه) شیطان، مایه ی شر، چموش، مایه ی صد من شیر، یک مشت پر، مشتی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اثر و یا نشان الودگی، لکه کثیف، کثیف کردن، الوده کردن، لکه دار کردن سایر معانی: چرکین کردن (رجوع شود به: smudge)، لک، لکه، جای کثیف