(عامیانه) خوراک های متداول در ایالت جنوبی آمریکا (به ویژه در میان سیاهپوستان)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دلبر سایر معانی: (عامیانه) یار جانی، یار صمیمی، دوست جون جونی، یارغار، محبوب، معشوق، دلبر
[آب و خاک] سرعت مطلق
روزاستغاثه برای ارواح، روز دوم نوامبر
راز دل خود را گفتن، صمیمانه درد دل کردن
ایاکسی می تواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
روانش اسوده باد، خدااو را بیامرزد یا بیامرزاد
از دل و جان، با تمام نیرو، بادل وجان، باهمه تو
با جرات، با همت
رجوع شود به: ensoul، ensoul روح بخشیدن به، روح دمیدن در، دارای روح کردن
(در فلسفه ی emerson و پیروانش: روح و فکری که جهان را جان می دهد و می انگیزاند و مرتبط می کند) جهان روح، ابر روح، حقیقت مط لق، روح الارواح
جان