پیشرفت چیزی را نشان دادن یا طرح ریزی کردن یا روی نمودار نگاره کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(انگلیس - خودمانی) اخراج شدن یا کردن، بیرون کردن
کاستن از
کسی را برضد چیزی (یا در رد چیزی) مصمم کردن
به مسئولیت خود کاری را انجام دادن
نسبت به چیزی (یا کسی) احساس علاقه کردن (یا علاقه داشتن یا نشان دادن یا بیان کردن)
ناشی شدن از چیزی، جریان یافتن از چیزی
از چیزی (یا کسی) لذت بردن، خوش آمدن از
مشتاق چیزی (یا کسی)، خواهان
چیزی را وبال گردن کسی کردن (بعهده ی کسی انداختن)
دلواپس چیزی بودن، از نگرانی (درباره ی چیزی) به خواب نرفتن
1- فرورفتگی ایجاد کردن (در چیزی) 2- (اشتیاق و امید و غیره) کاستن از، ضربه زدن به، تضعیف کردن