چیزی را وبال گردن کسی کردن (بعهده ی کسی انداختن)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گروه دو نفری تشکیل دادن
با یکی شوخی کن که هم قد خودت باشه
برای کسی مایه ی افتخار (یا آبروریزی) شدن
1- شغلی را از کسی گرفتن، مستعفی کردن، معزول کردن 2- از اموال شخصی کسی مواظبت کردن، بار کسی را سبک کردن 3- (جیب کسی را) زدن
سبیل کسی را دود دادن، سخت تنبیه کردن
پاپوش درست کردن برای کسی
1- به هیجان درآوردن، آشفته کردن 2- تکان دادن، یکه خوردن
(خبر و شایعه و غیره) به گوش کسی رسیدن
کسی را سخت نکوهش کردن
کسی را به چیزی متهم کردن
غیبت کسی را کردن، پشت سر کسی حرف زدن