نرم کام، کام گوشتی، شراع الحنک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[فوتبال] پاس نرم و آرام
پایی کاهش [موسیقی] پایی سمت چپ پیانو که باعث کاهش شدت صدا میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] فیلم رنگ رفته / فیلم محو / فیلم ملایم
یخ مات نرم [علوم جَوّ] پوشش کدر و سفید یخ مات نازک، که معمولا در مه اَبَرسرد، عمدتا بر روی سطوح قائم بهویژه بر روی نوک و لبههای اجسام مینشیند ...
[نساجی] غلتک نرم
(کشاورزی - آبکی شدن و وارفتن میوه یا ریشه یا ساقه در اثر قارچ ها یا ترکیزه های گوناگون) پوسیدگی نرم، نرم پوسی
(مجسمه ای که از مواد نرم مانند پارچه یا پلاستیک باشد) نرم تندیس
[کامپیوتر] لبه ی نرم - در یک تصویر گرافیکی، محدوده ای میان دو ناحیه که تا حدی لکه دار و تیره شده است. بر خلاف hard edge.
[کامپیوتر] بخش شده غیر ملموس - بخش شده غیر ملموس
(روش فروش از راه نرمش و زیرکی در برابر: روش فروش با فشار و اصرار hard sell) فروش آرام، نرم رفتاری، بانرمی وملایمت بفروش رساندن
(جانور شناسی) صدف نرم (تیره ی myidae که خوراکی و بومی امریکای شمالی است)