خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه سایر معانی: پر سر و صدا (به طور ناخوشایند)، پرقیل و قال، بلند و ناهنجار، جنجالگر، بارز، آشکار، چشمگیر، آنچه که توی ذوق می زند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جاز مانند سایر معانی: دارای ویژگی های موسیقی جاز، نمایشی و سطحی، چشمگیر ولی کم مایه
شیک پوش، خیلی شیک سایر معانی: (قدیمی - خودمانی - اغلب کنایه آمیز) مجلل، شیک، معرکه
ظاهر نما، خود نما، خوش نما، ظاهری، زرق و برق دار، پر جلوه سایر معانی: گیرا، چشمگیر، پرنما، خود فروش
با هوش، زیبا، عالی، خوش منظر، تمیز سایر معانی: (خودمانی) شیک و پیک، تر و تمیز، معرکه
ورزشی، جلف، ورزشکارانه سایر معانی: (به ویژه جامه) چشمگیر، اسپرتی، پرجلوه، (انگلیس) ورزش دوست، اهل ورزش، (عامیانه)، رجوع شود به: sporting، جوانمردانه