اثر و یا نشان الودگی، لکه کثیف، کثیف کردن، الوده کردن، لکه دار کردن سایر معانی: چرکین کردن (رجوع شود به: smudge)، لک، لکه، جای کثیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماشرا، یکجور افت درختان میوه، نوعی شته یا کرم، برفک، فاسد کردن، فاسد شدن سایر معانی: هر چیزی که به تدریج فاسد و نابود کند، مصیبت، تباهگر، تباه کردن، (پزشکی) تبخال، تاول لب ها (canker sore هم ...