با لبخند دور کردن یا فایق آمدن، با لبخند ابراز داشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لبخند مادرانه
خندیدن، پیش خود خندیدن، بادهان بسته خندیدن سایر معانی: هرهر خندیدن، خنده ی نخودی کردن، آرام خندیدن
[کامپیوتر] نماد احساس . - نشان احساسی علامتی که بیانگر در جهره است . و در پست الکترونیکی به کار می رود . مثلاً علامت (: بیانگر نیشخند زدن، و علامت (- بیانگر زبان در گونه ی صورت است .
تظاهر، ادا و اصول، دهن کجی، شکلک، نگاه ریایی سایر معانی: (به منظور لودگی یا تمسخر) شکلک در آوردن، دهن کجی کردن، (از شدت درد یا تنفر و غیره) قیافه ی خود را در هم کشیدن، صورت خود را معوج کردن، ...
اخم، معوج سازی (صورت)، شکلک
(انگلیس - عامیانه)، لخت و پتی، عریان، برهنه، مجنون