حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز سایر معانی: (محلی) ماهر، زبردست، آب زیر کاه، فریبکار، رند، مکار، نابکار، حیله گرانه، فریبکارانه، رندانه، مکر آمیز، نابکارانه، ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موذیانه، محیلانه
راه باریک سایر معانی: راه باریک
باپرهیزوامساک
بطوراتفاقی، بطورعارضی
بطورمشکوک یاناروشن، باایهام، بطورمبهم
عاشقانه سایر معانی: شیفته وار
(adverb) به قیاس، به طور قیاسی [ریاضیات] به طور مشابه، به طریقی مشابه، به همین ترتیب
بسختی، بزحمت
بمبارکی، بطورمساعد
بصورت خودگردان
سردستی، غفلت کارانه سایر معانی: ازروی بی مبالاتی یابی فکری، ازروی بی پروایی