به صورت شعار بیان کردن، آرمانی کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خروش، شعار جنگی سایر معانی: نعره ی هنگام نبرد، (در مسابقات و غیره) شعار
ضرب المثل، گفته اخلاقی سایر معانی: پند و امثال، گفته، آدم یا چیز زبان زد خاص و عام، هدف تمسخر یا تحقیر، عبرت، اشاره یانگاه مختصر
اسم شب، کلمه رمزی، شعار حزبی، شعار حزب سایر معانی: (حزب و غیره) شعار، اسم رمز