بی وفا، بی ایمان، گول زن سایر معانی: عهدشکن، خائن، نابکار، غیرقابل اعتماد، اوستام ناپذیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مردد، دو دل، تامل کننده سایر معانی: مولنده، نامطمئن، مذبذب، مرددانه، دودلانه، تردیدآمیز، درنگ کننده
گمراه سایر معانی: (به ویژه در مورد مذهب و اعتقاد) کژآیین، ناساز، ناهماندیش، کژ کیش، ارتداد آمیز، دگراندیش، نابروال (در برابر: راست کیش orthodox)، دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی، مرتد، ...
فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
مردد، نا پایدار، تغییر پذیر، مشکوک، نوسانی، جنبان سایر معانی: نوسانی، جنبان، مردد، مشکوک، ناپایدار، تغییر پذیر