اندازه، قالب، قد، سایز، چسبزنی، میزان، مقدار، بر اورد کردن، اهار زدن سایر معانی: (جامه و کفش و کلاه و غیره) اندازه، بزرگی، زیادی، کلانی، رشد، شماره، تعداد، (عامیانه) وضع، به اندازه ی خاصی در ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] تحلیل اندازه و شکل
[نساجی] غلظت آهار
سَوانگاری اندازهای [شیمی] نوعی سوانگاری مایعی که در آن جداسازی صرفا براساس اندازۀ مواد صورت میگیرد
واژههای مصوب فرهنگستان
سَوانگاری اندازهای [مهندسی بسپار] نوعی سوانگاری مایعی که در آن جداسازی صرفا براساس اندازۀ مواد صورت میگیرد
[ریاضیات] اندازه ی آزمون، اندازه ی یک آزمون [آمار] اندازه آزمون
[نساجی] باز یافت آهار
sizar در دانشگاه کمبریج ودوبلین انگلستان دانشجویی که کمک هزینه تحصیلی دریافت میدارد
اندازه بیهنجاری [ژئوفیزیک] ترکیبی از پهنا و دامنه بیهنجاری یا طولِموج ظاهریِ بیهنجاری
[سینما] اندازه دهانه
تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن سایر معانی: به رتبه ی الهی ارتقا دادن، تبدیل به خدا کردن، مثل خدا پرستیدن
[عمران و معماری] اندازه میلگرد - قطرمیلگرد