تحمل کردن، متحمل شدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن سایر معانی: (درد و خستگی و غیره) تاب آوردن، رنج بردن، (درد) کشیدن، پایستن، یارا داشتن، (با شرایط نامساعد) ساختن، شکیب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) مماشات نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سخت گیری کردن