شکست ریزبافت [مهندسی مواد و متالورژی] شکستی در فلزات که در آن سطحشکست معمولا مات و کدر است و بافتی ظریف دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
سگ کوچک اندام و نرم موی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کرکی، نرم، پرزدار، پر مانند سایر معانی: (پوشیده از پر نرم یا کرک) کرک پوش، پرزپوش، پرز گرفته، باد کردن، پف کردن [نساجی] نرم - پر مانند - پرز دار - کرکی
تنزیب، پارچه بسیار نازک، بند شیطان، لعاب خورشید، لعاب عنکبوت، نازک، لطیف، سبک سایر معانی: هر چیز سبک و فرانما، ظریف (gossamery هم می گویند)، کارتنک، تار عنکبوت، لعاب عنکبوت (تار ظریفی که بر ...
براق، صاف، نرم، ابریشمی، حریری، ابریشم پوش، ابریشم نما کردن سایر معانی: (مجازی) خوشایند، پرتجمل، ملایم، لطیف، پرندین، ملبس به ابریشم، ابریشم مانند، پرجلا [نساجی] ابریشمی - نرم و لطیف - براق ...
براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم، صیقلی کردن، صاف کردن سایر معانی: (سطح صیقلی یا گیسو و غیره) نرم و براق، لخشنده، لیز، شیک، قشنگ، چاق و چله، تروتمیز، (تداعی منفی) خوش زبان، سروزبان دار ...