براق، صاف، نرم، ابریشمی، حریری، ابریشم پوش، ابریشم نما کردن سایر معانی: (مجازی) خوشایند، پرتجمل، ملایم، لطیف، پرندین، ملبس به ابریشم، ابریشم مانند، پرجلا [نساجی] ابریشمی - نرم و لطیف - براق ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طرف توجه قرار دهنده، امیخته بخود شیرینى
اشاره ؟میز، اشاره کننده، خود جا کن، فریبنده، مبنى بر خود شیرینى
مخمل خواب دار، مجلل، با شکوه سایر معانی: (عامیانه - به ویژه مبل و اسباب خانه) مجلل، اعیانی، شکوهمند، پر زرق و برق، مخمل نرم و دارای پرزهای بلند، مخمل (ضخیم)، مخملی [نساجی] پرز - پلاش - خاب پ ...
براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم، صیقلی کردن، صاف کردن سایر معانی: (سطح صیقلی یا گیسو و غیره) نرم و براق، لخشنده، لیز، شیک، قشنگ، چاق و چله، تروتمیز، (تداعی منفی) خوش زبان، سروزبان دار ...