[سینما] فیلمبرداری (برای نمایش ) حرکت کند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عیب زدایی، مشکل گشا [کامپیوتر] اشکال یابی [برق و الکترونیک] عیب یابی [زمین شناسی] اشکال یابى، عیب یابی [شیمی] رفع اشکال
[سینما] فیلمبرداری بدون صدابرداری توأم - فیلمبرداری ناهمگاه
شکار یا نشانه روی مرغان شکاری در حال پرواز
دوستانه، دوست داشتنی سایر معانی: با مهربانی، آشتی آمیز، مصالحه آمیز، باصلح و صفا، دوستوار، موافق
قالب، گچ گیری، مهره ریزی، طاساندازی، مطرود، ریختن، پخش کردن، معین کردن، انداختن، در قالب قرار دادن، افکندن، بشکل در اوردن سایر معانی: (با زور یا فشار) افکندن، پرتاب کردن، پرت کردن، جمع بستن ...
بابت، بستگی، پروا، ربط، علاقه، مربوط بودن به، دلواپس کردن، اهمیت داشتن سایر معانی: وابسته بودن به، وابستگی داشتن با (معمولا با: with)، راجع بودن به، دخل داشتن به، نگران کردن، توجه، نگرانی، د ...
مثل آب خوردن
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ سایر معانی: کاربست، به کاربندی، از پیش بری، روش انجام (به ویژه در مورد کارهای هنری)، ایفا، (حقوق) اجراییه، اجرای حکم دادگاه، (سند و غیره) رسمی سازی، قان ...
ثاقب، شهاب، تیر شهاب سایر معانی: رجوع شود به: meteor، meteor شهاب، حجر سماوی [زمین شناسی] تیر شهاب، ستاره فروافتان، شهاب در حال برخورد - - پدیده نورانی حاصل از برخورد شهابوارههای جامد با جو ...
[حقوق] مساعی جمیله، داوری غیر رسمی، وساطت کشور ثالث در حل اختلافات دو کشور
تیر کشنده، سوراخ کننده