(با: with) همدل بودن با
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی نتیجه، نا درست، بی ربط، گسیخته، غیر معقول، غیر منطقی، فاقد ارتباط منطقی سایر معانی: نامعقول، نامربوط، آشفته، بی سامان، ناسازمند، inconsecutive : فاقد ارتباط منطقی
کفش پوست گوزن (که سرخپوستان می پوشیدند)، دم پایی (از پوست نرم)، کفش پوست وزن، مار زهردار
فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه سایر معانی: کم اهمیت، ناچیز، پیش پا افتاده، خرده پا، کم اندازه، به مقیاس کم، اندک، حقیر، فسقلی، کوته نظر، چشم تنگ، کوته اندیش، کوته فکر، تنگ نظرانه، کو ...
پاورجه [عمومی] وسیلهای تفریحیـ ورزشی، دارای فنر و اهرم مهار و زانوبند که پاها را در آن قرار میدهند و با آن میتوانند تا دو متر بالا بپرند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کوته فکر سایر معانی: (کسی که بیش از حد در لباس پوشیدن و رفتار و سخن محتاط و محافظه کار است) خشک و مبادی آداب، نجیب نما، زهد فروش، جانماز آب بکش، امل، متظاهر
عوض کردن، تعویض کردن، جابجا کردن، جایگزین کردن، چیزی را تعویض کردن سایر معانی: در جای پیشین قرار دادن، پس گذاشتن، سرجای خود گذاشتن، جای چیزی را گرفتن، جایگزین شدن، جانشین شدن یا کردن، بازگرد ...
کفش راحتی، صندل، کفش بی رویه، سرپایی، درخت صندل، صندل پوشیدن سایر معانی: (کفش) صندل، رجوع شود به: sandalwood
سینی چوبکِشی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] ورقۀ فولادی پهنی که سر بینه بر روی آن قرار میگیرد تا کشیده شود و از فرورفتن بینه در زمین جلوگیری کند ...
نگاه دزدکی، گام های دزدکی، پوست بره تودلی، حرکت دزدکی، نظر چشمی، نوزاد زود رس، سقط شده، لاغر سایر معانی: (از ترس یا گناه و غیره) یواش رفتن، دزدکی گام برداشتن، ورمالیدن، جیم شدن، (پستانداران) ...
← سحابی اُمگا [نجوم]
خار یا گوِهای که کفشک ترمز را به قاب ترمز وصل میکند [حملونقل ریلی]