بزم، مجلس انس ورقص سایر معانی: (امریکا - عامیانه) مهمانی خودمانی، مجلس رقص خودمانی، مهمانی پر سر و صدا، بزن و بکوب، shindy ز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، مجلس رقص، گرهک، ایام خوش، خوشی، رقصیدن، گلوله کردن سایر معانی: جان بال (کشیش و انقلابی انگلیسی که در 1381 میلادی اعدام شد)، هر چیز گرد، ساچمه، تیله، مهره ...
خوشی، جمبوری، مجمع پیشاهنگان سایر معانی: جمبوری (گردهمایی ملی یا بین المللی پیشاهنگان)، مهمانی پر سر و صدا، عیاشی و هیاهو
خوشى، شادمانى
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل، مهمانی دادن یارفتن سایر معانی: هنگان، گروه، هیات، اکیپ، (عمل یا طرح و غیره) شرکت کننده، همباز، طر ...
شب نشینی، مهمانی شب سایر معانی: فرانسه مهمانی شب