درخشان، فروزان، زرنگ، تابان، روشن، با هوش، تابناک، افتابی، باکله سایر معانی: درخشنده، پر سو، (رنگ و صدا) زنده، نورانی، براق، نورتاب، پر جلا، رخشا، رخشنده، سرزنده، پر روح و نشاط، شاد و خرم، س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگین کمانی، قوس قزحی سایر معانی: (دارای رنگ های رنگین کمان و متغیر بر حسب نور و زاویه ی دید) رنگین کمانی، رنگین کمان سان، قزح سان، رنگ به رنگ شونده، (مجازی) درخشان، مشعشع [زمین شناسی] رنگین ...
نور افشان سایر معانی: نور افشان
تابناک، روشن و شفاف سایر معانی: نورانی، درخشان
پر جلوه، رخشان، رخشنده، فروزنده سایر معانی: پر جلا، پر ورغ، براق، درخشان، تابان، پر زرق وبرق [نساجی] براق - درخشنده- جلوه گر
اشراق، بارقه دار، تابش دار، درخشان، تابان، براق، خوشحال، تابناک سایر معانی: (مجازی) برجسته، چشمگیر، درخشنده، رخشان، فروزان، فروزنده
درخشان، ستارهای سایر معانی: پرستاره، به شکل ستاره، استاردیس، پره دار، تیزه دار، منور به نور ستارگان، معروف